بیشتر از بیست و چهار ساعته
,حسن ,فریادم ,برس ,مادرت ,ع ,ع به ,به فریادم ,فریادم برس , به پهلوی ,حسن ع ,پهلوی شکسته مادرت
که
چیزی نخوردم.
نه اینکه نخوام،
میلم نمی کشه.
سرم درد میکنه.
سرم گیج میره.
یه چند لحظه ای
تموم دنیام سیاه شد
و
تو اون لحظات
فقط یه جمله میگفتم:
به پهلوی شکسته مادرت یا حسن ع به فریادم برس
به پهلوی شکسته مادرت یا حسن ع به فریادم برس
به پهلوی شکسته مادرت یا حسن ع به فریادم برس
.
.
.
وسط این همه اضطرار و گریه
میگم:
آقا جان
می دونم این قسم ناراحتتون میکنه
ولی
مضطرم.
اونقدر که مجبورم چیزی بگم که ردش نکنید.
+آقا
تمام امیدم به این است
که
فردا که چشم هایم را باز کنم،
موج بزند،
دور و برم؛
خبر های خوشِ گره های باز شده یِ
زندگی ام.
+در من
انسانی ست
که می میرد
و من
هر روز
با امید به خدایی که هست،
دوباره زنده اش میکنم.
درباره این سایت